چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
جانم تویی ای گل ولی از،دست دوری
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم بخواهی یا...
باید که راه خانهی ما را بلد باشی
آیین و رسم دلبریها را بلد باشی
پیراهن عشق و جنون را پاره کن یک شب
خوب است حاشا چون زلیخا را بلد باشی
از گرم و سرد زندگی راه گریزی نیست
باید که این گرما و سرما را بلد باشی
دنیا...
میتراود اشک های شوق از چشم قلم
این غزل تا میخورد با نام زیبایت رقم
در میان دفترم وقتی نوشتم شعر را
بیت ها بیت المقدس شد غزل شد محترم
این پرچم قشنگ تمام وجود ماست
هر رنگ ان سرشته ی با تاروپود ماست
در راه دین و پرچم سبز و سفید و سرخ
جان میدهیم چون همه ، بود و نبود ماست
سرخش نماد خون شهیدان سرفراز
سبزش نماد ذکر وقیام و قعود ماست
رنگ سفید مظهر صلح است...
چشمم به راهِ تو، دلم پُر اضطراب است
این فاصله یادآور رنج و عذاب است
لحظه به لحظه میشمارم روزها را
در کشور روحم پس از تو انقلاب است
جانم تویی ای گل ولی از،دست دوری
یک چشم من خون است یک چشمم گلاب است
دور تو میگردم بخواهی یا...
گلپوش حریری از بهشت است حجاب
نازل شده تا شان تو معلوم شود
پدرم رفت و ز غم در دلمان غوغا شد
رفتنش تلخ ترین خاطره ی دنیا شد
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
آبروی هر دوعالم آبرویم را بخر
باز هم جا مانده ام کرب وبلایم دیر شد
بانوی کاشانی اعظم کلیابی
آب را هروقت نوشیدم سلامت داده ام
خوب میدانم سلامم را تو پاسخ میدهی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
اه ..داغی به سینه مهمان است
تب این داغ سخت و سوزان است
رنج و درد و غمم فراوان است
آخر این قصه شرح هجران است
پدر خوب من کجا رفتی؟
پر پرواز، تا که وا کردی
مرغ جان را زتن رها کردی
قصد معراج تا خدا کردی!!
عیش و...
دلم شکست و غزل شرحی از جدایی شد
گرفت قلب زمین و زمان فدایی شد
دوباره بیرق ماتم دوباره بزم عزا
به شوق دیدن گنبد دلم هوایی شد
دوباره در غم هفتاد و دو ستاره و ماه
زمان سوختن و مرثیه سرایی شد
غروب غمزده ای داشت کاروان عطش
زمانه،...
خنده بر لبهای نرگس شد حرام
روزهایش تیره چون شبها مدام
تلخ شد شیرینی روز پدر
زهر شد دنیای او دائم به کام
بانوی کاشانی اعظم کلیابی
پدرم رفت شبی که همه جا غوغا بود
حرفی از،آب نزد چون شب تاسوعا بود
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
منم محتاج آغوشت
توخواب وتوی بیداری
واکن آغوش و ثابت کن
هوامو دائماً داری
به گرمای تنت بسپر
من محتاج گرما را
به صد گلبوسه رنگین کن
تنی رنجور و تنهارا
بیا بازم بمون پیشم
تو مجنون شو منم لیلی
بیا ثابت کنم این رو
که میخوادت دلم خیلی
تومیدونی...
اه ..داغی به سینه مهمان است
تب این داغ سخت و سوزان است
رنج و درد و غمم فراوان است
آخر این قصه شرح هجران است
پدر خوب من کجا رفتی؟
پر پرواز، تا که وا کردی
مرغ جان را زتن رها کردی
قصد معراج تا خدا کردی!
عیش و...
بعد تو با درد تنهایی نمی آیم کنار
زندگی بی تو برایم بودنی اجباری است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
بعد تو با درد تنهایی نمی آیم کنار
زندگی بی تو برای من شبیه مُردن است
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
هرشب جمعه به یاد حرمت میخوانم
صد وده بار الهی به حسین بن علی
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
حاصل این باغ را. آفت پاییز برد.
موقع برداشت هم. سهم مرا شیخ خورد..
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
باید از خاطر خود حذف کنم عالم را
این که در خاطر من هست فقط یاد شماست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
یه حسی دارم این روزها
پرم ازحس دلشوره
یه حس مبهم وگنگه
یه کم تلخه یه کم شوره
نمیخوام هیچ کسوجز تو.
که قلبم باورت کرده..
ولی باور بکن عشقم
اینها تفسیره یه درده
نگم ازحال و از روزم
نگم از حس تنهایی.
نگم از حس اون بغضی..
که گریم...