به روزی که گذشته بی تو، پرتکرار لعنت به دیروز و به فرداهای بی دلدار، لعنت همه شب تا سحر در انتظارم تا بیایی به چشمان همیشه منتظر بشمار لعنت مگر لیلا نبودم در نگاهت ، پس چگونه... شدم مجنون؟! به خاطر خواهیِ بسیار، لعنت خودم کردم بنا این خانه...
سالها ماندم به امید وصال اما چه سود عشق حتی لحظه ای سهم دل تنها نشد غنچه ی عشقی که پروردم به قلب عاشقم در نبود باغبان پژمرد و دیگر ، وا نشد