دل ز سودای تو شد خانهی ویران، چه کنم؟ جان به قربان رخت، ای گل خندان، چه کنم؟ باده در ساغر و من مست ز اندیشهی تو عقل شد زائل و دل گشته پریشان، چه کنم؟ آتش عشق تو افروخته در جان و تنم سوختم یکسره، ای شمع فروزان، چه...