واقعا نمیدانی؟ برای تو چه تفاوت دارد که چند خزان ، موهایم ریخت!! چند زمستان ، محاسنم سپید... و به پیشانی ام چین افتاد!! آن روزها که عشق سرِ زا رفت باورکن ، منِ شاعر پای گهواره ی ِ بغض هایی پُر تکرار پیر شدم رفتنی را بانی اش؟ هی......
تنها به جرم "دوستت دارم تو" نمی دانم... باورکن نمی دانم چه باکره های عفیفی در گرگ و میش دل شان بر جنازه ام نماز و نفرین خوانده اند! هنوز باور نداری؟ بال چارقد آبی ات گرهی بزن تا یادت بماند می خواهم ات پائیز وار...