پرسید رفیقی که مرا لیک سئوال است از بعد حسین آن که شهنشاه جلال است مبهوت وقارش شرفش دشت و جبال است این گریه و شیون که بهرماه و به سال است سیر حکمی است و یا خواب و خیال است پیری برسید و نظری کرد و به لبخند فرمود...