پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زنده یاد بانو غزاله علیزاده : «خسته ام برای همین می روم. دیگر حوصله ندارم. چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانه ی تاریک، من غلام خانه های روشنم»...
دائم چهره را چرا با گیسوان می پوشانم و چرا از پس زلفانم هر چیز آرام و مهربار است و نورها، خواهرانه، از میان مشبک های طره یی بر من می تابد و هیچ چشمی، به شماتت، زخمی کاری بر گونه ام نمی زند.غزاله علیزاده /از کتابِ سفر ناگذشتنی...
همه چیز مصرف می شود و بعد دور انداخته می شود بیشتر از همه انسان...