قدم نمی رسید در آغوش مادربزرگ جا گرفتم، کنار پنجره... _دخترم ببین چطور از آسمان، بهار نگاه خدا می ریزد؟... کارناوال عشقی بر پا شد در خیابان ما بودیم، خدا، چتر و باران. قدم رسید به پنجره قهر خدا از آسمان می ریخت _ کارناوال مرگ بر پا شده مادر...