پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بیا اسم تو رابگذاریم باران!و من بی چتر در صدای خنده هاتکودکانه بازی کنم؛خیس شومو نگاهم به تو باشد!می شود؟...
بادهر چقدر هم دست مرا بکشدتکان نمیخورمتکان نخواهم خوردمن خانه ی تو راپیدا کرده امپنجره ها و چشم هایت رامن همان ابری هستمکه تو روزیچترت را زمین انداختیو اشک هایت رابا اشک هایش شستی«آرمان پرناک»...
بارانبارانزیر گلوله بارانبی چترِ جانپا به پای خیاباندر هوایت قدم زدنقدم زدن در هوایت،این چه جنگی است که باخود دارم ؟«آرمان پرناک»...
پای پاییز مانده ام یک عمر /و عینک های دودی /آفتاب را فراری داده اند /باران ! /چتر مرا /محکم نگهدار /می خواهم /دورِ هر برگِ زرد برقصم ... /«آرمان پرناک»...
بانوی اساطیری!کجای قصه ی بی چترمگم شده ایکه هیچگاه به چشم نمی خوری ؟ ...«آرمان پرناک»...
منم و دست تو و چتر و همان نم نم باران... و همان بوسه ی خیس ز لبت کنج خیابان... امین غلامی (شاعر کوچک)...
صدبار بی تودر شبِ باران قدم زدم، بارانِ زیرِ چترِ تو،بارانِ دیگریست...!...
گاهی چه بی گناه، دلت پیر میشوداینجا همان دمی است که زود دیر میشودگاهی به رغم تشنگی عشق، عاقبتبا حسرتی فقط، عطشت سیر میشودگاهی همان دو چشم که رامت نموده بودبی رحم چون کمان کمانگیر میشودگاهی همان گلی که به دل پروراندیشخارش به سینه ات چه نفس گیر میشودگاهی که آرزوست بغل سازیش به مهرتنها سراب اوست که تصویر میشودگاهی نیایشت که فقط بهر وصل بودچون نیست قسمتت، به دلت تیر میشودگاهی صدای بارش باران که دل...
.ای پرسش بی زیرای منبیا پنجره های رخوت را بشکنیمو با گریز از حصار سرد نبایدهابساط عیش رابر لحظه های خاک خورده حیات بگستریمبیا دست در دست آسمانآوارگی کنیم در پهنه زمین👌نواختن بلدی؟حتی سوت زدن؟اگر هان ....من میتوانم ساعتها پای موسیقی دلنواز بودنت برقصم خدا نیز همپای ستارگان برایمان کف میزند بی شکسازدلت را کوک کناز سرما نترسمن دفترهای شعرم را می سوزانمبرای تو باید خواندنباید نوشتحالا که آمده ای به ضیافت دلم نترس...
هوای لحظه هایمتوفانی ستدلتنگمدرست به اندازه ی آغوش تو چتر خیالت را که دست به دست کنم ابر چشمانم می بارد علی مولایی...
بعضی وقتا که دلم تنگ میشهوقتایی که از خودم بیزارمبه هوای یکم قدم زدنچتر تنهاییمو برمیدارممیزنم دل به دل خیابونا زیر بارونی که نم نم میزنهجای خالیه تو هم حس میشه این هوا هوایه با تو بودنهیه نفر دلش میخواد تو این هوا خودشو جا کنه زیر چتر توکی از این کوچه گذشتی که هنوزمونده تو هوای کوچه عطر تو..._برشی از ترانه...
باز باران زد تو چتر خویش را برداشتی شهر را برهم زدی صد آفرین گل کاشتی زنده کردی در دل پاییز شهر مرده را توی آستین ات همیشه چیز بهتر داشتی...
کویر می بارداز چشم هایِ ابریِ من، زنی با چترِ باز می گذردشب، روسیاه است - بی فروغِ ستاره و ماه-شب، ادامة دیروز تاریک است....
من و تو و مهر، و خش خش برگ ها ، و چتری بسته که دست من و تو را می پاید .حجت اله حبیبی...
گفتی که می خواهم تو راگفتی و تو زیرَش زدییک روز معشوقه ت بُدَمیک روزِ دیگر، دیگری!یک روز ابرِ بارشییک روز چترِ خواهشیجانِ دلم آخر بگومستی تو یا مجنون وشی؟!شیما رحمانی...
چترِ دستانت را،سایه سارم کن؛تا احساسم،رها گردد،از دستِ باران دلتنگی!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
دست هایت چتر، چشم هایم خیس،بغلم کن،،،توفان سهمگینی در راه است!-لیلا طیبی (رها)...
فصل خرمالو رسیدفصل بوسه های بارانو چترهای خیسبیا با قدم هایمانبه استقبال برگ ها برویمبیا ما همبوی باران بگیریممجید رفیع زاد...
کاش! من و تو زیر یک چتر ،می لرزیدیمو من در آغوشت ، می گریستمآغوشت ،مرا گرم می کردو اشکم تو را... حجت اله حبیبی...
عجب رویای شیرینی به زیر چتر در باران فروغ چشم من باشی و سیمای تو نوشینم...
درخیالم، رویِ تو، غم را؛ پریشان می کندهمچو ابری ،دشتِ دل، را پر زِ باران می کنددرشب یلدا، تو را مهمانِ قلبم کرده ام آشیانم گشته چشمانت؛ که طوفان می کندچتر می بندم، که بارانت بریزد بر تنم ذره ذره عشقِ تو، دل را که، مهمان می کند چشم اقیانوسی ات، جانِ غزلهای من استآهوانه می خرامد؛ غصه درمان می کند نا خدایِ چشمِ تو، من گشتَم از سودای عشقیا که باشم، کافری؛ عشقِ تو، جولان می کند...
دلم گرم است در پاییز حتی زیر بارانشدلم گرم است حتی به خیابانهای عریانشتمام مزّه ی شعرم به خرمالوی پاییز استبه طعم ترش نارنگی و رقص باد آبانشکه شعرمن همیشه نطفه اش در بطن بی برگیستچرا افشا نخواهد شد قدیمی راز پنهانش؟دوباره بی هوا اورا میان جمعیت دیدمخداوندا سراورا به سمت من بگردانشهمین شبهای طولانیست فرصت میکنم جزشعرببافم شال سبز سدری همرنگ چشمانشدر این عالم دلم به چیزهای کوچکی گرم استبه چتر قهوه ای و ساعت و تسبیح ا...
چتر، به چکارم می آید؟ ***باران،،،از چشم هایم می بارد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
چتر بهانه بودچشمان باران زدهشانه هایت را کم داشت......
بگذار،تا دست هایت همیشه سبز باشد برای بهارهمیشه لانه باشد برای پرنده هاو همیشه سایه بان باشد برای خورشید و گاهی چتر باشد برای باران،بگذار تا دست هایت به بالاترین حس گل ها جواب دهندبگذار تا دست هایت برای ترانه ها شعر بسرایندو شبنم های گریه رااز گلبرگ های لطیف گونه هایم پاک کنندبگذار تا دست هایت تکیه گاهی برای گونه های خیسم باشد.ارس آرامی...
زدم پرسه در ساحل چشمانت و صدها گِلهاز بارانی که نبارید و چتری که چرا خیس شد!ارس آرامی...
لیلا خوشگل من میدونیبا تو میچسبه قدم زدن توی خلوت این شب بارونیبیا چترتو بردار و بریم، جون میده امشب عاشقیروی چشمام میزارمت...
قدم نمی رسیددر آغوش مادربزرگ جا گرفتم، کنار پنجره..._دخترم ببین چطور از آسمان، بهار نگاه خدا می ریزد؟...کارناوال عشقی بر پا شد در خیابانما بودیم، خدا، چتر و باران.قدم رسید به پنجرهقهر خدا از آسمان می ریخت_ کارناوال مرگ بر پا شده مادر جان_بیرون نرو دخترم...ما ماندیم و خدا، بی چتر و مادربزرگ.فاطمه یارندپور...
دو نیم دور از هم تا ابد جدا دو نفر...همیشه زل زده به میز کافه ها دو نفر...قرارشان شده یک دم به صرف آه و نگاهچقدر تاب بیارند تا کجا دو نفر...؟چطور از دل هر کوچه پاک خواهد شدغروب های زمستان، دو ردّ پا ،دو نفر؟دو ابر باران زا زیر چتر هم خیس انددر این هوای گرفته چه بی هوا دو نفر_همیشه از خودشان بین گریه می پرسندچه چیز فاصله انداخت بین ما دو نفر؟!...
سرازیر شدم همراه باران چترت شد در مقابلم کنار بزن آن چتر کینه را بنگر به دل باران زده ام...
آسمان، باید ببارد،برای تب داری وطنم... ***اگرچه، چتری ندارم!...
باران بهانه بودشاید برای ما...تا بشکفد غزل از بوسه های ما! باران بهانه بود عاشق شویم بازبا خاطرات هم...مثل قدیم... باز...باران بهانه بود تا مهربان شویم!رنگین کمانِ عشقدر آسمان شویم!باران بهانه بود(لطفِ خدای خوب)تا آشتی کنیمبا حرف های خوب! باران بهانه بود تا هرچه مرد و زنراهی شوند باز در یک قدم زدن...باران بهانه بود تا چتر وا کنی! یک جورِ دیگریمن را صدا کنی...باران بهانه بود ...من بی تو...
چقدر پاییز شده چقدر این حال و هوا شال و استین های پایین کشیده شده از سرما میطلبد یا نشستن کنار پنجره وهورتکشیدن یک لیوان چای داغ که از سرمای محیط از آن بخار بلندمیشود و یا خوابیدن میان لالایی خاطره انگیزهبرگ ها و باد ها و یا حتی رفتن زیر پتو و استشمام بوی نارنگی.چقدر میطلبد که چتربرداری و زیرقطرات گاه و بی گاه باران قدم بزنی و یقه پیراهنت را از شدت باد و سرما یقه پیراهنت را بالا بکشی که دست هایت را توی جیب ببری و از سرما بلرزی که باد ب...
حس مشترکی زیر چترها داد می زنددستهایم را محکم بگیر!باران ...برف ...کولاک ...همه بهانه استتا چند روزی...شانه به شانه ات قدم بزنمرعنا ابراهیمی فرد...
چترت را بگیر چشمهای من بزرگ شدیہبارانند!...
پاییز ، می شوم از تو لبریز وقتی گاهی آهی راه گلویم را می بندد تا ببارم مسیر خاطرات با تو بودن را....من و تو و کوچه باغی که چترت را می طلبدحجت اله حبیبی...
بی تو باران زد وبی چتر زدم دل به خیابان عطر احساس قناری بکشد سمت درختان کاش بودی که دلم بغض گلوگیر عطش را به هوا زد باد بادیدن این صحنه فرو ریخت زبرگ و نم باران... حجت اله حبیبی...
چتری نیست برای چترهای خیس...
باران بدجور پشت پنجره قدم می زند،چترت را برداربرویم با او قدمی بزنیم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
رفتی وآسمان دلم ابری شدمی ترسم باران بگیرد من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد...حجت اله حبیبی...
هر بار که باران بارید؛ عشق را از سر گرفتم..به خیال چتر بازی با تو، آرام می گرفتم..اما امان امان از تو که زیر چتر دیگری):مبینا سایه وند...
من زیر باران خاطرات تو بدون چتر می ایستم... یک سرماخوردگی روحی ، می ارزد به مرور آن خاطرات شیرینِ گذشته • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
عشق آن نیست که با یکدیگر زیر باران ایستادن عشق آنست کع برای دیگری چتر شوی و او هرگز نفهمد که چرا خیس نگشته است💔...
شهریور یعنی ؛ نهشهریور یک هزار و سیصد و -نمی گویم چند -یعنی باران یک دفعه ای بی چتریعنی بوی شالیزار نیم سوخته وهوا ی دم کرده خزر با ماسه های خیسیعنیبی وقفه دوستت_دارم بی امان زیبا !...
نم نمای بارون وقتی می باره من تمام وجودم پر از عشق میشه .. چترمو کنار گذاشتمو خودمو به کوچه پس کوچها سپردم این باران پر هیاهو هم انگار شوق خیس کردن لیلی مثل منو داشت منم خودمو به اون سپردم تا خیس شم ... و ذره ذره وجودم زیر بارون پر از تو شده بود ...چی میشه یه روز جامون عوض شع مثلا تو دلتنگ بشی و من بیخیال ... بارون هست .صدای قناری . حتی صدای موزیک ناشناخته از ته کوچه . منم که هستم فقط جای تو خالیست . دل کندن از این هوا کار من نبود اما بدون تو ...
می خواهم زیر چتر خوشحالی پناه بگیرم.از دست این باران های غمناک.می خواهم زیر چترم بلند بخندم.می خواهم به همه شهر بگویم.بلند بخندند و شادی کنند.باران و ابر های غم از شهر بروند.می خواهم شروع یک زنجیر محکم باشم که امید را به ارمغان می آورد.گاهی باران انقدر قوی می شود که خنده هایمان میان صدای باران گم می شود.ولی من چتر را با شجاعت کنار می زنم.زیر همین باران شادی میکنم و می خندم.با چاله های آب می خندم،با درختان و مردم می خندم.ترس ...
باز به خیابان شهر، نم باران زده استچتر و باران هست و من همراه را گم کرده ام ارس آرامی...
چَتر را جا می گُذارَم زیرِ باران می رَوَمراه را گُم کرده ام حالا شتابان می رومخواستم باشی کنارم.. حیف... چون قسمت نشدمثل مجنون چَشمِ گریان در بیابان می روم...
بارون رو دوست نداشت...می گفت از خیس شدن لباسم متنفرم،از اون روز به بعد ، همیشه با خودم چتر می برمشاید بارون گرفت،شاید دیدمش......