پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بپرسبعد از این حال مرا از دل دیوانه بپرساز نظر بازی هر نرگس فتانه بپرسپیش هر آینه و شمع گلی یادم کنتب سوزان مرا از پر پروانه بپرسحرف هشیاری و دیوانگی و مستی نیستحال رسوای مرا از می و پیمانه بپرسآشنایان سخنم را به تو افشا نکنندجان جانان من از محضر بیگانه بپرساشک چشمان مرا عطر تنت می فهمداینک از قطره جامانده سر شانه بپرسقصه ماه فریبای شب و دامن دشتپرتو دیده ور از گوشه ویرانه بپرسما که رفتیم و خدا همره و یارت ام...