جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
هفت سالی میشد که راه نرفته بودم پزشک پرسید : این چوبها چیست ؟گفتم : فلجمگفت : آنچه تو را فلج کرده همین چوبهاست !سینه خیز ، چهار دست و پا قدم بردار و بیفتچوبهای زیبایم را گرفتشکست و در آتش سوزاندحالا من راه میروم اما هنوز هم وقتی به چوبی نگاه میکنم ؛تا ساعتها بی رمقم !...