پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مگر قرار نبوده، قرار من باشی؟ که تک ستاره ی شب های تار من باشی که حرف تلخ جدایی نیاوری به زبان که سایه ام بشوی و کنار من باشی مگر قرار نبوده به غیر، دل ندهی در این حیات پر از درد، یار من باشیچه می شود که بتابی و ماه من بشوی تمام روز و شبت در مدار من باشی به تار موی تو دل را گره زدم، اما نشد بمانی و دار و ندار من باشیدلم شده ست شبیه کلاف سردرگم خودت بگو چه کنم تا دچار من باشی؟ نبود در سر من جز هوای دیدن تو...