دردِ من چکّه چکّه میریزد لایِ زخمِ عمیقِ افکارم با هیاهوی ساعتِ تَب دار می پرد چُرتِ سردِ خودکارم واق واقِ حُبابِ مهتابی روی سقفِ اتاق دلگیر است شاعری که حصار می بافد از دهانِ بهانه ها سیر است از تنِ واژه ی کَپَک خورده شعری از انتظار می دوشم...