بنشین کنار من که تماشا کنم تورا جانا دگر بس است که حاشا کنم تو را خواهم زعشق من همگان باخبر شوند وقتش رسیده است که افشا کنم تورا
ترس نبودنت به دلم رخنه می کند دست خودم که نیست دل آشوب میشوم آغوش وا کن و بگو با منی هنوز حالم بد است و در بغلت خوب می شوم