گفت: برو. ولی همین که او به من برو گفت و بروید نگفت، برای من کار تمام شده بود. در این کلمه کوچیک آنقدر محبت نهفته بود که من فکر میکردم برای یک عمر کافی خواهد بود، داشتم به گریه می افتادم...