متن برشی از کتاب
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات برشی از کتاب
در ژرفای مِهستانِ کرانههای کورنوال، آنجا که بخارهای ستبر بر جبین دریا چین میاندازد، روایتی مکنون است از ظلماتِ مستورِ نفسِ بشری و ستیزهی ازلی میان یزدان و اهرمن.
در آن مکان، منزلی عتیق و خاموش، کالبدی از ایامی سرشار از اسرار و معاصی، در مصاف با دست تطاولِ روزگار،...
وقتی کسی رادوست داری، نیازی نیست از همه چیزش سر دربیاوری!
فقط کافی است او را همان طور که هست بپذیری.
ادم خواران عاشق سرمای اتش
در پستوی خانه نفرین شده، عزیزان گوشت مرا ذره ذره به دندان میکشند و صدای جیز جیزش سوار بر بوی تعفن جنازه ای زخمها و مردگی های اهالی، خود را به گوش هایم می رساند. و از من میخواهد که تمامش کنم.
اما من این...
فکر آزارم می داد. تا تنها می شدم از هجوم یک احساس های درهم و برهم مغزم می خواست منفجر شود. می دانستم که فکر کردن کار خطرناکی است. فکر، آدم را به کشتن می داد.