پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
روی پیشانی ام سیاه شدهدستمال ِ سپید ِ مرطوبمدارم از دست می روم امانگرانم نباش ، من خوبم !هیچ حسّی ندارم از بودنتیغ حس می کند جنونم رادارم از دست می دهم کم کمآخرین قطره های خونم رادر صف ِ جبر ِ خاک منتظرماختیار زمان تمام شودزندگی مثل فحش ارزان بودمرگ باید گران تمام شود !از سَرم مثل ِ آب ، می گذردخاطراتی که تلخ و شیرین استزندگی را به خواب می بینممرگ ، تعبیر ِ ابن ِ سیرین استدر سرت کل ّ ِ خانه چرخیدنتوی تقدی...