متن Arezoobeyranvand
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات Arezoobeyranvand
نوبت به من رسید،کمی بیشتر بریز
سر می کشم اگر چه یقینا شراب نیست
تزریق می کنم به تنم جام زهر را
فرصت برای خوب و بد و انتخاب نیست
من چند بیت دیگر از این شعر می روم
اصلا نخوانده رد شو ولی از جهان بترس
بوی خوشی اگر...
ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺑﺮﻭﻯ ؟
ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ؟
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻣﻦ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺩﺳﺘﺖ ﺩﻫﻢ
ﺑﺮﻭ ﻭ ﻫﺮﻛﺲ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﺑﮕﻮ
ﻟﺠﻮﺝ ﺑﻮﺩ
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺮﺳﺨﺘﺎﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩ
ﺑﮕﻮ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﻓﺮﻳﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ
ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺍ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﺑﮕﻮ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻰ ﮔﻔﺖ
ﻣﻰ ﮔﻔﺖ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﻧﻜﺮﺩﻯ
ﺑﮕﻮ ﺩﺭﮔﻴﺮ...
شده تقدیرِ کسی
باشی و قسمت نشود؟
سالها گیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
پشتِ یک قلبِ به ظاهر خوش و یک خنده ی تلخ
شده زنجیرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
در میانِ تپشِ آینه پنهان شَوی و
روح و تصویرِ کسی باشی و قسمت نشود؟
شده در اوجِ...
اتاق چوبی از احساس زندگی خالی
نه حس گریه گلایه، نه حس خوشحالی
اتاق بی در و پیکر که دار قالی را
گرفته تنگ بغل، زیر سقف پوشالی
و دختری بی لبخند، صبح رو به پدر
سلام! و بعد نه حرفی نه حال و احوالی
پدر مچاله، پدر ناتوان، پدر...
خودت را جای من بگذار
خودت را جای من بگذار ؛ دلت بدجور می گیرد
تمام خاطراتم را کسی بازور می گیرد
همه گفتند عاشق شد ؛ همه گفتند خوشبخت است
ومن هرگز نفهمیدم ؛ که چشم شور می گیرد
تمام عمر عشقم را شبیه آتشی دیدم
که خشک و...
ساده از من بی تو می میرم گذشتی خوب من
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم
حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم
ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر...
عشق با اینکه کمی سرخوش و سهل انگار است
وقت یادآوری خاطره ها هوشیار است
گریه های سرخود خوب به من فهماندند
بدترین قسمت دلسوختگی انکار است
تا خداحافظی اش هیچ نمی دانستم
زندگی بیشتر از مرگ مصیبت بار است
بهترین شاهدم از. حالت بی رحمی عشق
قرص خوابیست که...
روی پیشانی ام سیاه شده
دستمال ِ سپید ِ مرطوبم
دارم از دست می روم اما
نگرانم نباش ، من خوبم !
هیچ حسّی ندارم از بودن
تیغ حس می کند جنونم را
دارم از دست می دهم کم کم
آخرین قطره های خونم را
در صف ِ جبر ِ...
کاجِ خشکیده در حسرت یک بارانم
عاقبت می شکند شاخ و تنم، می دانم
دلم افسانه پروانه شدن یادش رفت
پیله ای گم شده در گوشه توتستانم
هرکسی دید مرا گفت فقط نیمه پر...
غرق در نیمه خالی شده لیوانم
مثل یک ماه که در چنگ محاق افتاده
گرچه هستم...
جسمم شده محتاج روانی که ندارم
عاشق شده ام با هیجانی که ندارم
سخت است نفهمد که شدم بنده ی لب هاش...
سخت است بگویم به بیانی که ندارم
یک دست به در دارم و یک جاده مقابل...
یک دست گرفته چمدانی که ندارم!
هر رهگذری درد مرا خواند....نفهمید....
باید...
ﺩﻭ ﺯﻥ
ﺍﭘﻴﺰﻭﺩ ﺍﻭﻝ :
ﺑﻪ ﻫﺎﻟﻪ ﻱ ﻗﺮﻣﺰ ﺩﻭﺭ ﭼﺸﻢ ﻏﻤﮕﻴﻨﺖ
ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﻱ ﺳﻨﮕﻴﻨﺖ
ﺑﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﻫﺎﻱ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺩﺍﺧﻞ ﮐﺎﺑﻴﻨﺖ
ﺑﻪ ﻓﻠﻔﻞ ﻭ ﻧﻤﮏ ﻭ ﭼﺎﻱ ﻭ ﺟﻮﺵ ﺷﻴﺮﻳﻨﺖ
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻱ ﮐﻮﭼﮏ ﺩﺭ ﻗﺒﺎﻝ ﺗﺴﻠﻴﻢ ﺍﺕ
ﺑﻪ ﺧﺮﺟﻲ ﺍﻧﺪﮎ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﻱ ﺗﻤﮑﻴﻦ...
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮔﺮﺩﺍﻧﯽ ﺍﺑﺮﻫﺎ , ﮔﺮﯾﺴﺘﻦ ﻏﺮﯾﺒﺎﻧﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ, ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻥ ﻣﺎﻩ, ﻫﻢ ﺁﻏﻮﺷﯽ ﻗﻠﻪ ﻫﺎﯼ ﭘﺮﻏﺮﻭﺭ, ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ
ﺑﯿﺪ ﻣﺠﻨﻮﻥ , ﮔﺮﯾﺰ ﻧﺴﯿﻢ ﺍﺯ ﺍﻟﺘﻬﺎﺏ ﺧﺎﮎ
ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ...
ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯼ ﻧﺎﺳﺮﻭﺩﻩ ﺍﻡ, ﺑﻐﺾ ﻫﺎﯼ ﻓﺮﻭ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ﻫﺎﯾﻢ
تمام دیشب را گریه کردم
دلتنگ بودم
برای همه کس،همه
چیز
برای داشته ها،برای نداشته ها
برای بودن ها،برای رفتن ها
برای تمام زندگی ام
برای تو....
تمام دیشب را گریه کردم
بدون اینکه کسی برای من دلتنگ
باشد.....!
اینک هر کس به سهم خود
از دنیا چیزی برمیدارد
من...
:لحظه لحظه هایم پر است از تنهایی ............
خیلی درد دارد افرادی که روزی کنارت بودند............
حالا یا مقابلت هستند..............
یا اصلا نیستند..........هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن …
به هر حال دارم فراموش می کنم فراموش شدنم را ….