عشق زیباست ولی قدِّ همین زیبایی مردن و زنده شدنهای فراوان دارد
رنگ قرمز به لبت مات وهراسان مانده که چرا جام به کاشانه ی آبی ها رفت؟
بر سرم قرآن و دستانم به سوی آسمان از خدا می خواهمت امشب اجابت می شوی؟
دکمه های پیراهنت را یکی یکی باز میکنم با هر دکمه ای که باز می شود بند دلم پاره می شود تنگ در آغوشم می گیرم نفسم تنگ می شود از نفسهایت نفس نفس میزنم تو نفسهایم را بشمار من دکمه های باز شده پیراهنت را