پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من هنوز تو را ناجی خودم می دانم. اما از یاری طلبیدن واهمه دارم؛ چرا که ممکن است کاری نکنی و من ناجی ام را از دست بدهم. ...
دلم گرفته و روی شانه هایِ خودم گریه میکنم...
چیزی بگو حرفی بزن از فردا اما نه آنقدر تلخ که دلم بلرزد ! و نه آنچنان زیبا که باورم نشود!...