پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
هر بار به تو فکر می کنم پرنده ای ازخیال من به سرزمین تو کوچ می کندای ناجی، دوباره در من طلوع کن تا سبز شوم اینجا ناله ی بی تاب پیچک ها در دستان خسته ی تب دار جا ماندهودر این ازدحام دلتنگی سخت بیزار و دلگیرم در تلاقی ثانیه ها گرمی نگاهت را بغل کردم در هاله ی لبخند تو هزاران شعله روشن بودای کاش در بام بیت هایم چراغ از خنده ات گیرم...
باز هم، بویِ پاییزباز، آبانِ غم انگیزشده از جای جایِ جانِ من سَر ریزآه ای ناجی؛ مرگ جامِ شیرینت را در خُمِ جانم ریزشیما رحمانی...
الهی نام ویادتو نوازشگرم در پیله تنهاییو رهایی از غلاف غصه هاستتنها وتنها دستان اعجاز تو فرجام قصه های پرغصه ام خواهد بود،همانا فقط دستان غیبی تو ناجی ام در ماتم و بینوایی استمجموعه نجوای دل مهدی ابراهیم پورعزیزی نجوا@mhediebrahimpoor...
ای آشنای ِ ناشَکیببه جان نَخَرذوقِ پیرِ دیگران رابِنواز عاشقانه، نُتِ زیبای هستی ات رابخوان جَسورانه، طنینِ خوشِ رستگاری ات رادر میانِ پایکوبی جنون آمیزِ نومیدیدست بیفشان، در حصارِ اَمنِ اُمیدعزیزِ آشنا هَماره باش ناجی ِخویش!...
من هنوز تو را ناجی خودم می دانم. اما از یاری طلبیدن واهمه دارم؛ چرا که ممکن است کاری نکنی و من ناجی ام را از دست بدهم. ...
سیاره ى ما،دیگر نیازى به آدم هاى موفق ندارد! این سیاره به شدت نیازمند افراد صلح جو، درمانگر، ناجى، قصه گو و عاشق است......
باید از اول این شعر تو اینجا باشیاعتبار غزل و صاحب امضا باشیرو برویم بنیشین، حرف بزن ،قهوه بنوشقسمت این است که هم فال و تماشا باشیآمدی تا که جهان خانه تکانی بکندو تو آن نقشه ی جغرافی زیبا باشیمیتوانی فقط از فاجعه ی چشمانتیک شبه تیتر شوی ،صدر خبر ها باشیآه! شیرین تر از این هم مگر امکانش استکه تو فرهاد ترین قصه ی دنیا باشیآمدی تا که تو را خواب ببینم هر شبصبح تعبیر من این است که (رویا)باشیقطره ای از تو برای عطشم کافی ...
همه ی ما، همه مون، قوی ترین ها، ضعیف ترین ها،باهوش ترین ها، دیوونه ترین ها، محکم ترین ها.همه مون گاهی اوقات نیازمند به یک ناجی هستیم ،که به موقع برسه، که نجاتمون بده....
من هر روز با او صحبت میکنمدر پشت میزی زیبا در کافه ای قدیمی من غزل میشوم او شور میشودمن غرق می شوم او ناجی می شودمن مات می شوم او مبهوت می شودمن درد او درماناو سرد می شود من گرمامن حرف می شوم او نگاهمن بغض می شوم او اشک در سکوت دو نفرمان پا به پای هم سخن میگوییمبی هیچ نشانه ای از رنگ هر روز صحبت در سکوتصدای سکوتمان از هزاران موسیقی دیدنی تر استخندهایمان عمیق تر و احساسمان پرشورتر......و صدای سکوتمان پر رنگ تر.....ز...
و دست تومی توانستناجی هزاران گلی باشدکه بی گناهپر پر شد ......
شاید حسین ناجی اندوه ما شود شاید حسین مرهم این غصه ها شود شاید حسین گریه ی ما را ببیندو شاید که درد مردم عالم دوا شود...
خوشبخت بودن یک نامه نیست که مثلاً یک روز نامه رسانی زنگ خانه ات رو بزنه ، بهت بده خوشبختی ساختن ِعروسکِ کوچکی، از یک تکه خمیر نرمه شکل پذیره "و بدون که جنس خمیر باید"باید از "عشق و ایمان باشه، نه چیز دیگه"اگردنبال ناجی می گردید. و منتظرید کسی زندگی شما را دگرگون کنددفعه ی بعد به آینه بیشتر دقت کنیداو همانجاست......
بیایید اگر ناجی خوبی نیستیم آدم ها را در عشق و محبتمان غرق نکنیم.....محدثه بخشی...
ناجی قلب ترک خورده منصدا بزن مراکه شایدطنین صدای تو مرا از این ظلمت رها سازد...