یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
من نوشتم که تو را دوست ندارم،ای کاش نامه ام گم بشود، نامه رسان بر گردد......
خوشبختى نامهاى نیست که یک روز، نامه رسانى زنگ درِ خانهات را بزند و آن را به دستهاى منتظر تو بسپارد !خوشبختى، ساختنِ عروسکِ کوچکىست از یک تکه خمیر نرم شکلپذیر. به همین سادگى، به خدا به همین سادگى !اما یادت باشد که جنسِ آن خمیر باید از عشق و ایمان باشد نه هیچ چیز دیگر ......
نشود فاش کسی آنچه میان من و توستتا اشارات نظر نامه رسان من توست...