پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
از کنارم رد شدی بی اعتنا نشناختیچشم در چشمم شدی اما مرا نشناختیدر تمام خاله بازی های عهد کودکیهمسرت بودم همیشه بی وفا نشناختی؟لِی لِه بازِ کوچه ی مجنون صفت ها فکر کنجنب مسجد خانه ی آجرنما نشناختی؟دخترِ همسایه یاد جر زنی هایت بخیراین منم تک تاز گرگم برهوا نشناختی؟اسم من آقاست اما سالها پیش این نبودماه بانو یادت آمد؟ مشتبا!! نشناختی؟کیست این مردِ نگهبانت که چشمش برمن استآااااه آری تازه فهمیدم چرا نشناختی...