پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ماه بانو شهردل ،داره به بانوی خودش می نازهشاعری مصرع به مصرع قافیه می بازه ماه بانو شعر از چشم شما چشمه گرفت ارتش موی شما به دل ما می تازهمثل یه قطره دلم غرق تو دریای شماست موج دریا در حقیقت تاب موهای شماست خواب دیدم سیب سرخی دارم و میبوسمش به گمونم سیب سرخ تعبیر لب های شماست اون دو سگ مست که زیر ابروهات آزادنیا همون سیب که تو صورت و تو می خندهیا دو ناقوسی که زیر پیرهنت پنهونه داره با این دل بی دفاع من می جنگه...
نیمه شب از دلبرم آغوش می خواهد دلمدلبرى که شب بوَد بیهوش می خواهد دلمقافیه تنگ آمده شین را شما سین فرض کنماه بانو، مه لقا، من بوش می خواهد دلم!ارس آرامی...
نم نم بارانِ بی مانند پاییزت قشنگماه بانوی سخاوتمند پاییزت قشنگغنچه ی لبهای مستت سیب سرخی آبداربوسه از لبهای من دل کند پاییزت قشنگبرگهای خشک کوچک در خیابانهای خیسدسته جمعی یکصدا گفتند پاییزت قشنگجای گیسو فرش زرین باف داری مهربانجای چشمت حبه های قند پاییزت قشنگدر غروب سرد فصل برگریزان رفته ایدل گرفت از رفتنت هرچند ،پاییزت قشنگطرح ناز خنده ات ،کار کدام استاد بود؟ای مونالیزاترین لبخند پاییزت قشنگ...
از کنارم رد شدی بی اعتنا نشناختیچشم در چشمم شدی اما مرا نشناختیدر تمام خاله بازی های عهد کودکیهمسرت بودم همیشه بی وفا نشناختی؟لِی لِه بازِ کوچه ی مجنون صفت ها فکر کنجنب مسجد خانه ی آجرنما نشناختی؟دخترِ همسایه یاد جر زنی هایت بخیراین منم تک تاز گرگم برهوا نشناختی؟اسم من آقاست اما سالها پیش این نبودماه بانو یادت آمد؟ مشتبا!! نشناختی؟کیست این مردِ نگهبانت که چشمش برمن استآااااه آری تازه فهمیدم چرا نشناختی...