بدنبال کسی هستم سری بی تاب بفروشد
برای منکه دربندم فتوح الباب بفروشد
مرا بالابرَد تا اوج، تا فردای ناپیدا
در آنجا از لبی دردانةالاحباب بفروشد
به آوایی که از نی می شنیدم در نیستانی
شباهنگام بنوازد دف و مضراب بفروشد
بخواند درد چشمم را، ببوید رنج هجرم را
گلی...