پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زردها بی خود قرمز نشدندقرمزی رنگ نینداخته استبی خودی بر دیوارصبح پیدا شده از آن طرف کوه «ازاکو» اما«وازنا» پیدا نیستگرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوببر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار.وازنا پیدا نیستمن دلم سخت گرفته است از اینمیهمانخانه ی مهمان کش روزش تاریککه به جان هم نشناخته انداخته است:چند تن خواب آلودچند تن ناهموارچند تن ناهشیار....