زردها بی خود قرمز نشدند قرمزی رنگ نینداخته است بی خودی بر دیوار صبح پیدا شده از آن طرف کوه «ازاکو» اما «وازنا» پیدا نیست گرته ی روشنی مرده ی برفی همه کارش آشوب بر سر شیشه ی هر پنجره بگرفته قرار. وازنا پیدا نیست من دلم سخت گرفته است...