متن نیما یوشیج
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات نیما یوشیج
دیدمش، گفتم منم، نشناخت او...
(نیما یوشیج)
در درون شهر کوران
دردها دارم ز بینایی!
گرم یادآوری یا نه،
من از یادت نمی کاهم،
تو را من چشم در راهم
ترا من چشم در راهم
ترا من چشم در راهم
شباهنگام
نیما یوشیج
بچه که بودم همیشه دلم میخواست راز بین گل شقایق و ادامه زندگی را بفهمم. چرا تا زمانی که شقایق هست باید زندگی کرد؟ مگر شقایق چه چیزی دارد که باید بخاطرش تمام سختی ها را به دوش کشید؟
در آن زمان هیچ تصوری از گل شقایق در ذهن نداشتم....
دیدمش
گفتم:(منم!)
نشناخت او
:):
ای آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید
از خیال دست یا بیدن به دشمن...