پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
میخواهی بگویی تقصیر من است ؟!بگو نترسمیخواهی بگویی باز همه منطق های جهان را زیر پا گذاشتم ؟!بگو نترس میخواهی آسمان ریسمان ببافی ک قانعم کنی کارم اشتباه بود ؟!راحت باش بار ها شنیدم این حرف ها را ،بار ها چشیدم این درد ها را ،بار ها بریدم از زمین و زمان و هرچه دل در جهان است ولی من عاشقم !!!میدانی از من چ میخواهی ؟! مثل این است بگویی دیگر نفس نکش؟!باشد باشد ؛با اینکه در توانم نیست دیگر سراغش را نمیگیرمبیصدا میگریَم به دروغ میخند...
در عمق دریا دلم می خواست چشم هایم را ببندم و برای چند لحظه هم که شده، وانمود کنم که آب را فراموش کرده ام.اما هر چقدر بیشتر سعی می کردم، کمتر می توانستم به آب فکر نکنم؛ بیشتر غرق می شدم.باید همیشه به یاد داشته باشی کهماندگارترین چیزها در ذهن، آنهاییست که وانمود به فراموش کردنشان می کنی.هر چقدر بیشتر بخواهی چیزی را فراموش کنی، بیشتر در ذهنت با آن بازی می کنی.برای فراموش کردن چیزی، نباید از آن فرار کنی؛ خودشان کم کم می روند، فراموش می شوند...
دقیقه به دقیقه قفل گوشی تلفن هایمانرا باز و بسته می کنیم!ولی به اطرافیانمانوانمود می کنیمداریم ساعت چک میکنیممنتظریم...می فهمی؟!....