می شود یک روز ای جنگل! خزانت بگذرد؟
صبح از بین درختان جوانت بگذرد؟
باد با چینهای ریز دامنت بازی کند؟
آفتاب از لابلای گیسوانت بگذرد؟
پاسبانها غنچۀ لبهات را بو میکنند
تا مبادا عشق، سهواً بر زبانت بگذرد
سرزمین مردگان تا قدر بشناسد تو را
سالهای سال باید از...