قدم رنجه نمودی آمدی چشمِ دلم روشن چه می نوشی عزیزم چای یا دمنوش آویشن چه خوب عینک زدی ،ورنه قدوم گرگ ها را هم به خانه می کشاندند این دو چشم میشی روشن! نمی دانی چه رنجی بردم از بی تو به سر بردن عزیز دل ،تو تنهایی چه...
به آن موئ - سیاه و چشم میشی تو ازحور و پری صد کوچه پیشئ که دل خواهد، به من فرقی ندارد مسلمانی! یهودی ! از چه کیشئ!