پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بگریخت بخت و روشنی از دیده رخت بست بی روی تو چه ها که ازین چشم تر نرفت...
سری ز خواب بر آورکه صبح روشن شد...
کام دنیا را برای اهل دنیا واگذار ...جغد را ارزانیِ آن گنجی که در ویرانه است !...
لابه هنگام جفای روزگار از ابلهی استعجز و زاری کی اثر در خاطر جلاد داشت...