*«امروز، شعری است که تو می سرایی...*
صبحگاهان، با نگاهت گلبرگِ خورشید را باز کن و بگو: "زمین، زیر پای من سبز است!"
ظهرها، اگر خستگی بر شانه هایت نشست، یادت باشد که رودها هم خمیده میشوند، اما همیشه به دریا میرسند.
عصرها، پرندهٔ امید را از قفسِ لحظه ها...