یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
میان آرزوهایم فقط اسم تورا خواندمبجز تو هر که نزدیکم رسید از پیش خود راندمتو آن عشقی که هر لحظه بیادت گریه ها کردمنبودی در کنارم تا ببینی من چه ها کردمخیالت را نمی خواهم، خودت باید که برگردیچه بی رحمانه عشقم را ندیدی و رها کردیچه معصومانه باریدم، چه ساده رد شدی رفتیفقط ای کاش در گوشم خداحافظ نمیگفتیمن اما در دلم گفتم خدایا تو برش گرداننمی خواهم که دنیایم بدون او شود زندانتو را من آرزو کردم، تورا که بهتر از جانیتو...