متن عشق پنهانی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق پنهانی
تو همان،
بغض نهفته در دو چشمان منی.
عاقبت روزی به او خواهم گفت.
که چرا عاشق چشمان سیاهش.
آن صورت ماهش.
آن ناز و ادایش.
آن گوشه ی چشم و نگه دلربایش، شده ام.
اگر آن لرزش دست و تپش قلب و نفس تنگ
امانم بدهند.
همیشه برایت چیزی کنار می گذارم
برای غافلگیر کردنت؛ تیکهی آخر پیتزا
در یک عصر بارانی؛ قهوه
و برای روزی که نبودم؛ شعر و قصه
#ستوده
ای تو پنهانی ترین عشق جهان
عاشقت میمانم
نه تو میمانی نه من
شاید این شعر شود
شاهد قصه ی ما
شاید این عشق ممنوع باشد
من ولی تا ته دنیا تو را میخواهم
ای تو پنهان در من
چشمانم همه تو
هر طرف مینگرم
نقش زیبای تو را میبینم...
هر بند تنم بیدار از لمس تنت شد داغ
من ذره شدم در تو گمگشته درون باغ
در سینه ام افتاده یک شور ز جنون ناب
میسوزم و میخندی آرام ولی بی تاب
آغوش تو دریایی من قایق بیلنگر
افتادهام از خود گم در تو چه بیپیکر
تنها دو قدم...
سوال عاشق به معشوق که من کجای زندگیتم؟
تو، باران ناگهانی یک غروب گرم،
ردپای نسیمی که خواب موج را پریشان کرده،
تو، نورِ محوی که از لابهلای پردههای خاکستریِ زمان
بر خاطراتم میتابد—
نه دور، نه نزدیک؛
نه آغاز، نه پایان؛
تو، آن سکوتی که پیش از طوفان،
و...
گاهی
آهی
نگاهت را
به نگاهی عوض می کند...
نداشتنت را
به پای قسمت می گذارم
تنها رقیبی که
فرصت بیان احساساتم را
از من گرفت
تا برای همیشه
عشق پنهانی من باشی
باور ندارد که جان من است ...
نمیفهمد که هر تپش قلبم به نام اوست، که هر نفسی که میکشم، بوی بودنش را دارد. نمیداند که بیصدا در من ریشه دوانده، بیآنکه بخواهد، شده است تمام من !
تمام روز، در هر لحظه، هر نگاه، هر فکر ...
فکر و...
دلتنگی نشسته کنجِ حوضِ خاطراتِ من،
به رنگِ ماهیِ غمگین، به عمقِ باورم، چه مَن.
نهفته در سکوتِ شب، صدایِ پایِ رفتنها،
همان ترانه تلخی که میخواند در سَرَم، چه مَن.
کجایِ غصه پنهانی، تو ای دلتنگیِ دیرین؟
که هر دم میشکوفی باز، به شکلِ اشکِ شبنم، چه مَن.
درونِ...
صرفاً جهت اطلاع : قشنگترین جرم دنیا، دزدیدن دل تو بود که البته من افتخارشو دارم !
یک بار گفتی:
«دوستت دارم!»
و من صدها بار،
در تنهایی مفرط،
به این حسّ مثبت،
نیک اندیشیدم؛
صدها بار،
«دوستت دارم» را،
تکرار کردم...
تسلیمِ قهرت میشوم؛ زیرا که قلبت،
سرشارِ احساساتِ پرمهرِ نهانیست...
تیکه ای از قلب ما، لابه لای قلب تو افتاده گیر.
مرا آنچه گناهی بود این بود...
کمی دوست داشتن تو در خیالم...
مرا در کنج آغوش خیالت،
لحظه ای جا کن.
در خیابانِ غزل، اسمِ تو معنا میشود؛
کوچهباغِ عاشقی، با مِهر، پیدا میشود؛
روی هر کوچه، شماره مینویسم؛ چون فقط،
گفتنِ حرفِ دلم، با رمز و ایما میشود!
اگر ویرانه ام از غم به غم آبادِ آبادم
دلم گر شد اسیرِ عشق جانا سروِ آزادم
نگاهم خیس و غمباراست اگر درکنجِ تنهایی
تو گویی چون شَباویزَم که با اندوه همزادم
ز سوزِ هجر می سوزد پر و بالم چو پروانه
از آن ساعت که یکباره به دامِ عشق...
پسران جوانی بودند
که بخاطر رسیدن به عشق اشان
در همهمه جنگ ایران و عراق
سربازی رفتند
و در باتلاقی مردند
سربازانی که بعد از بازگشت به خانه
دست عشق اشان را در دست دیگری دیدند
پسرهایی که در کشیک شبانه پادگان
از سوز تنهایی خودکشی کردند
پسرهایی که از...