پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اما من؛سیندرلا و سفیدبرفی و زیبای خفته نیستم...که بقای زندگی امبه وجود شاهزاده ها بند باشداینجا خبری از هیچ شاهزاده ای نیست و تنها منم و منکه وقتی افتادم خودم بلند شدمموقع گرفتاری خودم خودم را نجات دادمخودم به حال بدم غلبه کردم وخودم از خرابه، کاخی برای خودم ساختم.اینجا افتخار من...خودساختگی ام است و محکم بودنم،هدف داشتنم است و برای اهدافم جنگیدنماینجا من...داستان جدیدی با عنوان اسم خودم می سازمکه اگر روزی این داستان ا...
راستش را بخواهیمن یک آدم به شدّت خیالاتی هستمبه قدری خیالاتی که ، بعضاً خودم هم شک می کنم که دیوانه نشده باشمبگذار برایت تعریف کنم دیگرمثلاً من همیشه ترس این را دارم ،یک روز که از خواب بیدار شدم همه جا را زرد ببینم یا آبی حتّیمی ترسم روزی در خانه را بزنند و من به محض باز کردن در با اژدهایی رو در رو شوممی ترسم همین که بهار رسید آلوچه های تمام میوه فروش های شهر را بخرند و به من هیچ نماندمسخره است نه؟ولی می بینی هر لحظه و هر ثانیه...
قشنگمهمانقدر که روزهای بد چهره ی واقعی آدم ها را نشان می دهندروزهای خوب هم نشان می دهندو تولّد ، هیچ فرقی با ۳۶۴ روز دیگر نداردتنها یک روز خوبیست برای شناختن آدم هااین که ببینی برای چه کسانی مهم هستیچه کسانی به محض این که ساعت ۱۲ شب شد تبریک می گویندو صد البتّه ، چه آشناهایی که تولّدت را یادشان می رودو چه غریبه هایی که اصلاً انتظارش را نداشتی امّا تبریک می گویندزیبایِ منشادی هایت را محدود نکنجوری زندگی کن که انگار هر روز تول...
پشت این ابرهای تیره و تار،نوری هست.صبور باش! مگر یک ابر چقدر عمر دارد؟چندی نمی کشد که می بارد و می رود.و نوری نمایان می شود؛ که کل هستی را روشنایی می بخشد.بیخیالِ استدلالخواستم بگویم همان طور که خدا هم وعده دادهپشت هر سختی آسانی است....