جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
هنوز با نوای باران دلتنگ صدایت می شوم حضرت جاناندلتنگ ماه رخت می شوم ؛دلبر ازلی و نادیده و ابدی امآرام می شود ؛ ذهن خسته ام ؛ وقتی می بارد یاد بارانبی چتر می روم زیر باران ؛ در دیوان اشعار سپید ایواناو می بارد و من می شوم حیران ؛از های های سوزناک دل ناودانگرچه گشته ام سال ها ؛ بیابان ؛هنوز یکتاپرستم ونگشته ام پیرو خدایانبا اینکه ؛ خاکی ست ؛ جاده های ابریشمی این خیابانهنوز ابری ست ؛ دل پردرد این آسمان ؛با یاد و خاطرات اندوهبا...
مرا غیر از تماشای توکاری نیست در عالمو این یعنی که من یکتاپرستمحضرتِ دلبر...