باغِ یأسی و تو را چیزی به جز وسواس نیست روی پَرچینِ تو گیسوی بلندِ یاس نیست بَرق چَشمِ تنگ چِشمان پشتِ پلکِ پنجره ست آنچه چشمک می زند از دور دست، الماس نیست مِثل برگی زرد که افتاده از چشمِ درخت واژه های تو شبیه قبل با احساس نیست...