راحله محمدی بیرگانی
نبض روح من:)
برگرد و در حق این ضعیفه نامردی مکن...:(
خودم را به آغوش گرفتم که نیازی به اغوش نامرد نداشته باشم:)
چرا هر وقت که کنارت می نشینم بلند میشوی و میروی
مگر ندید که گل هم همنفس خار میشود....
من سال هاست هر روز میمیرم برای یک لحظه زندگی کردن باتو:)
حرف هایم در دهانم خشک شده اند
بغض هایم در گلویم ترکیده اند
فریاد هایم در سینه ام خفه شده اند
اشک هایم پشت خنده هایم مرده اند
نمی دانم چطور تا کنون زنده مانده ام:(
با گرمای دستانت من را
جز فضایی ها مکن:)