یه دنیاحرف نگفته توی دلم خونه کرده دلم عاشق کسیه که نگاهش بهم سرده...
ذله شدم ازغم وگریه بی اراده لحظه های بی رمق شبای بی ستاره...
نگاه می کنم به خویش
به این منی که چندی رفته است...
حسرت روزایی که نیومده تمومه چه بدشده عشقای این دوره وزمونه...
دوستت دارم ودانم
که تویی دشمن جانم
ازچه بادشمن جانم
شده ام دوست ندانم...
رشتۂ سُست صَبرم
به تارِ مویی بَنده
چندوقتِ دیگه ازتو
جدابمونه کَنده...
اولین غم من آخرین نگاه برادرم بود.....