زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.5 امتیاز از 2 رای

روزی بهلول در قبرستان بغداد کله مردگان را تکان می داد، گاهی پر از خاک می کرد و سپس خالی می نمود

شخصی از او پرسید :

بهلول! با این سر های مردگان چه می کنی ؟

گفت : می خواهم ثروتمندان را از فقیران و حاکمین را از زیر دستان جدا کنم ، لکن می بینم همه یکسان هستند.

به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی

شنیدم کله ای با خاک می گفت
که این دنیا ، نمی ارزد به کاهی

به قبرستان گذر کردم کم و بیش
بدیدم قبر دولتمند و درویش

نه درویش بی کفن در خاک خفته
نه دولتمند، برد از یک کفن بیش
ZibaMatn.IR


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن