100 متن کوتاه خاطره ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره خاطره
100 متن کوتاه خاطره ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن خاطره برای اینستاگرام و بیو واتساپ
باور کن چیزی به نامِ رنجِ عظیم ، تاسفِ عظیم ، خاطره یِ عظیم و .. وجود ندارد. همه چیز فراموش می شود ، حتی یک عشقِ بزرگ. این همان چیزی است که زندگی را تاسف بار و در عینِ حال شگفت انگیز کرده است
برقص پیش از آنکه پروانه ها
خاطره گل های پیراهنت را
برای شکوفه های پلاسیده تعریف کنند
و حریر نازکِ دامنت را
دست های زبرِ زندگی نخ کش کند
چه تلخ است علاقه ای که عادت شود...
عادتی که باور شود...
باوری که خاطر شود...
و خاطره ای که درد شود...
زمان آدمها را دگرگون می کند اما تصویری را که از آنها داریم ثابت نگه می دارد.هیچ چیزی دردناک تر از این تضاد میان دگرگونی آدمها و ثبات خاطره نیست!
ذهن من
متشنج ترین جای جهان است
خاطراتت هر روز کودتا می کنند
آریا ابراهیمی
برایش مثل لباسی شده ام
که خاطره های زیادی از آن دارد
اما دیگر اندازه اش نیست
نه دلش می آید دورم بیاندازد
نه میتواند بپوشدم...
نه عکس هایت خاطره شد،
نه حرف هایت!
اما ،،،
\بوی عِطرت\
همیشه با من ست!
گفتم چو جان میدانمت
چون آب و نان میخواهمت
گفتی که یادم می رود
اما به خاطر دارمت !
رفتی ز پیش چشم و من ،
در دل نگه میدارمت !
...♡...
واسه کسی که عاشقه
مرگه پایان رابطه
خاطره اونومیکشه
خاطره مثل قاتله
عاشق نمیتونه عشق واحساسش سرکوب کنه حال خرابش تنهامعشوق میتونه خوب کنه
خاطرش در خاطرم ،خاطره هااا میسازد..
امان از این خاااطره ..
فاصله ها حریف خاطره هااا نمیشوند..
المیراپناهی-درین کبود
امروز یکی شبیه تو را دیدم ،
رفتم به روزهای رفته ،
پیر شدم لحظه ای
از خاطره
آریا ابراهیمی
آه می کشد /آسمان/آه.../اشک/جاده را/می بلعد/چقدر خاطره/زیرِ خاک ِاین سالهای به خون نشسته خفته است/دریا/جزغاله می شود/از روزهای زخمی.
بعضی خاطره ها.....
پیچک وار دورِ گلویِ زندگی
می پیچند
آنچنان که گاهی در خلوتت
جایِ اشک باید
کمی خون بالا بیاوری
تا آرام شوی....
یلدا شب پیوند دل و خاطره است
دیدار من و برف لب پنجره است
یلدا شب هندوانه و فال و غزل
کار دل من بی تو ولی یکسره است . . .
صبح است و دلم به مهر باور دارد
آبان که گذشت دل به آذر دارد
پاییز برای من شده این تعبیر:
"فصلی که فقط خاطره در سر دارد"
خاطره ی خوبِ کسی شو...
حتی اگر قرار بر همیشه ماندن نیست،
آنی شو که وقتی در ذهنش آمدی،
چشمانش تو را لو بدهند...
دلم یه استرس شیرین میخاد
مثل استرس هربار دیدنش
تند تند زدن قلبم
انگار میخاست از سینم جدا بشه و به دلدارش برسه
گوششو می زاشت رو قلبم بهش می گفت اروم باش من اینجام دل من
عطر تن پوش تو را خوب بخاطر دارم
بوی پیراهن تو قاتل ایمان من است...
«بهزاد غدیری»
پارسال این موقع فکر میکردم خوشبختی در آینده ست اما حالا چه تلخ می فهمم خوشبختی روزای خوشی بود که با تو گذشت و خاطره شد 🖤
من تو رو قرمز دوست دارم .
مثل همون سرسره ی توی پارک که باهاش خاطره دارم.
مثل سس روی پیتزام
مثل حس سرزندگی
عاشقتم دلبر قرمز !
دوستدار تو: قرمزِ جان!
سوزانا تامارو:
خاطره، چیز عجیبی ست
گاه مثل شعبده باز از کلاه
عکس هایی فوری را
بیرون می کشدکه خیال
می کردی تا ابد
فراموش شان کرده ای...
در این داستان پر ماجرای زندگی
من به هیچکس بد نکردم
جز💔 دلم
روزی خاطره ای میشوم
دور و پنهان
در گوشه ای از ذهن ها
که فقط با یادآوری اش
میتوان لبخند زد
ولی نه میتوان داشت،نه خواست،نه بوسید
آری همان روزی که دیر است
دستِ تنهاییات را به سوی هیچکس دراز نکن ، تا منت هیچ خاطرهی اشتباهی بر سر بی کسیات نباشد ...
این روز ها
شبیه عطسه ای شده ام
که می خواهی بیاید و نمی آید
شبیه خاطره ای دور
و تو آنقدر بزرگی
که با اتفاق های کوچک غریبه ای
دلم گرفته بیا بی بهانه گریه کنیم
به یاد خاطره ای عاشقانه گریه کنیم ...
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم
مثل یک کودک بد خواب که بازیچه شده
خسته ام خسته تر از انکه بگویم چه شده
در خیالات بهم ریخته ى دور و برم
خیره بر هر چه شدم خاطره اى زد به سرم
قدیم تر ها که پلک میزدم
زندگی میگذشت
اما حالا زندگی لابه لای پلک هایم گیر میکند
سپس قطره اشکی میشود مملو از خاطره و آرام چکه میکند
همونطوری که به کنارهم بودن با کسی عادت می کنی!
به رفتنشم عادت می کنی!
ولی برای همیشه یه زخمی گوشه ی دلت می مونه،
یه خاطره!
یه خاطره که نمی تونی فراموشش کنی...
خاطره ها
بیشتر از آنچه هستند، نیستند
ولی با آنها برایم
تو بیشتر از آنکه نیستی، هستی!
کجا باید برم یه دنیا خاطره ات تو رو یادم نیاره / کجا باید برم که یک شب فکر تو من و راحت بذاره...
یِک خاطره داریم و
یک خَروار شب؛
که هِی تکرار می شود؛
و حافظهای که
هِی از تو پُر می شود؛
و جانی که
هی به لَب می رسد
اما دَر نمی رود...
یجوری توی رویاهاتون زندگی نکنین اگه یه روزی قصد برگشتن به زندگی واقعی رو داشتین چیزی جز یه مشت خاطره از اینور اونور براتون نمونده باشه
بی رحمانه،ناگزیر
باور کرده ام
تو دیگر اینجا نیستی
حالا از خاطره ی عزیز دست هایت
در دست های بلاتکلیفم
چیزی نمانده است
جز
شیشه ای بی عطر
و عطری بی شیشه.
ببین خزان دلم را عجب تماشایی ست
به کوچه کوچه عشقم حدیث تنهایی ست
صدای خش خش پای کسی در اینجا هست
که رد خاطره هایش قشنگ و رویایی ست
اعظم کلیابی بانوی کاشانی
از تو خاطره ای با من است
که به بوی
گلاب و آویشن آغشته است
از تو خاطره ای با من است
که هر بار
طول این خیابان را کوتاه می کند