به دو چشمی که مرا کرده گرفتار قسم
و نگاهی که به عشقت شده بیمار قسم
نشود لحظه ای از یاد تو غافل دل من
به تپش های دل منتظر یار قسم
همیشه باورم بوده که دریاد تومی مانم
کجارفتی وگُم گشتی نمیدانم نمیدانم
برقصان موج گیسورا رهاکن تاکمرگاهت
که من از عشق «بارانم»غزلخوانم غزلخوانم
تنت دریای آرام ودوچشمت ناخدایم بود
که غرقم میکنی آخرتوبااین ناخدایانم
ZibaMatn.IR