100 متن کوتاه زمستان ۱۴۰۳ جدید 2024
کپشن زمستان برای اینستاگرام و بیو واتساپ
دعا میکنم غرق باران شوی
چو بوی خوش یاس و ریحان شوی
دعا میکنم در زمستان عشق
بهاری ترین فصل ایمان شوی . . .
آسمان آبی نیست قاصدک از غم و تاریکی خبر می آرد/ گوش داریدزمستان آمد موسم سردی و هنگامه ی بوران آمد آرزوها همه در خاک/فرو خفته و یخ می بندد...و جهانی که به من و به احساس و گل و غزل می خندد.
کلاغ ها گرچه سیاهند
و آوازشان ناخوشایند …
اما آنقدر باوفایند که شاخه های خشک زمستان را تنها نمی گذارند.
مادرم پیامبری بود ...
با زنبیلی پر از معجزه
یادم نمی رود
در اولین سوز زمستانی
النگویش را به بخاری تبدیل کرد...!
یک قدم مانده به یلدا به شبی خاطره انگیز و بلند
به سفیدی زمستان و اناری که دلش قصه یک رنگیست . . .
یلداتون مبارک
چنین با شور و نغمه ،شعر و دستان خرامان می رسد از ره زمستان شمردم من ز چلّه تا به نوروز نمانده هیچ؛ جز هشتاد و نه روز ! کنون معکوس بشمارید یاران که در راه است فصل نوبهاران ..
زمستان که بیاید
اوضاع بهتر مى شود
کسی به دو عاشق که از سرما
یکدیگر را بغل کرده اند
کاری ندارد …
دلم یک زمستان سخت میخواهد
یک برف
یک کولاک به وسعت تاریخ
که ببارد
که ببارد
که ببارد
و تمام راهها بسته شوند
و تو چاره ای جز ماندن نداشته باشی
و بمانی …
از رفتنِ پاییز غصّه نخور زمستان برای ما دلتنگ ها فصلِ زیباتری ست باران نمی بارد تا بویِ هیچ خاطره ای بلند نشود
تو
راز فصلها را میدانی
وقتی پاییز
آهنگ رنگ رنگ موهایت
تابستان
التهاب سرخ لبانت
زمستان
سپیدی شانههای برفیات
و بهار
قرار با اطلسیها
در مردمک چشمان توست
به بوسه هایت قسم
زمستان سردی در راه است
کمی جلوتر بیا
شراب لبانت را می خواهم
می گویند وقتی مست باشی
زمستان چله ی تابستان است…..!
فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقت می شوم …
گیرم زمستان باشد و من آهسته روی پیاده روی یخزده راه بروم !
عشق تو همین شال پشمی است که نفسم را گرم می کند !
ننه سرما قدمت مبارک
زیبایی هایت را عزیز میداریم،
برایمان دعا ڪن چرخ روزگارمان
در حضور
تو به سلامتے و خیر بگردد
و برف شادے به دل همه ببارد
زمستان مبارک
زندگی شبیه فصل ست
هیچ فصلی همیشگی نیست
در زندگی روزهایی برای
کاشت، داشت استراحت
و
تجدید حیات وجود دارد
زمستان تا ابد طول نمی کشد
اگر
امروز مشکلاتی دارید
بدانید که بهار هم در پیش است
زمستان
یک تو میخواهد
یک تو که دستانش را بشود
بی هیچ دلهرهای گرفت
یک تو که بشود
این خیابانهای یخ زده را
گرم قدم زد
پسرم!
یک بهار، یک تابستان،
یک پاییز و یک زمستان را دیدی،
زین پس همه چیز این جهان تکراریست،
جز مهربانی...
آخرین روزهای اسفند است
از سرِ شاخِ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
میزند نغمه
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانههای بهار
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم
بر این تکرار در تکرار پایانی نمی بینم
زمین از دلبران خالی ست یا من چشم و دل سیرم؟
که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم
هوای بی تو بودن
سرد است ..
ناگهانی بیا ..
غافلگیرم کن ..
مگذار با چشم به راهی
و درد
بگذرد این زمستان ...
بوسه های نوبرانه ات
در دل سرمای زمستان️
همچون چای داغ قوری مادربزرگ
عجیب می چسبد
انقدر که دلم می خواهد
مدام تکرارش کنم...
و ما زمستان دیگری را سپری خواهیم کرد
با عصیان بزرگی که درون مان هست
و تنها چیزی که گرم مان می دارد
آتش مقدس امیدواری است...
"صبحانه ام"میل لبخندهای تو
دستانت را به دستانم گره بزن
می خواهم یک زمستان را
عاشقانه در میان عطرِ
نرگس پیراهنت گرم کنم!
فاصله یعنی
در پی زمستان که فراموش شد سایه ی درخت...!
حادیسام درویشی
اسفند را دوست دارم
نه زمستان است و نه بهار
گاهی سرد است
و گاهی درختانش شکوفه میزنند
مثل توست
مثل من ست
مثل ما آدمهاست...
پایان پاییز را به انتظار نشسته ام...
شاید،زمستان که بیاید!
ببارد بر سرم،
برف خیال تو...
چنان سرد شده ای که،
گمانم
به چله ی زمستان راه دارد!
(رها)
زمستان باشد یا پاییز
فرقی نمی کند.
اگر،،،
دوست داشتن،
به جان درخت بیفتد؛
چهار فصلِ سال شکوفه می دهد!
(زانا کوردستانی)
نظم جهانی را به هم میریزد
سوز آذر چشمانت
نگاهم که میکنی زمستانم بهار می شود
میدانست
شلاق زمستان چه میکند !
با تن لخت میدانست اما اعتنا نمیکرد ؛
به ناز و ادای نارنجی برگ ها درختی که دل
در گردی شکوفه ی بهار نهاده بود ...
چشمهایم
آنچنان عاشق نگاهت میکند
دلم سربه زیر از این نگاه
فقط عاشقی
اصلا مگر میشود
دختر برف و زمستان باشی
و بی پروا جار نزنی
که بی بهانه عاشقی ...
زمستان
یک تو می خواهد
یک تو که دستانش را بشود
بی هیچ دلهره ای گرفت
یک تو که بشود
این خیابان های یخ زده را
گرم قدم زد...
عطر گل برف و شوق پنهانی مان
آغاز سپیده ی غزلخوانی مان
روشن کن اجاق زندگی را باعشق
تا گرم شود صبح زمستانی مان
جا مانده فصل من در زمستان، بیا
ورقی بزن و این فصل را بهار کن
ارس آرامی
مثل این زمستان سر درگم
گاه شکوفه می زنی
گاه برف
تو اما
نگران نباش
همه جورت زیباست
زمستان برف نمی خواهد
فصل نمی خواهد
با هر حرفی که سردت شد
بدان زمستان رسیده است
رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)
این روزها
حکایت من و عشق
حکایت زمستان و زردآلو ست
وسط سرما و برف و بوران
دلم هوس آغوش کسی را دارد
که نمی آید
که نمی ماند
که نمی رسد
که نیست!
مرا بخوان
شبیه فاخته ای تنها
که از قلب زمستان
لاله ها را
با پیراهن قرمز رویایی شان
عاشقانه می خواند..
قرقاولی تنهایم!
زیبا و جسور،
اما دلشکسته،،،
مزرعه ای سبز، خانه ام بود
که پاییز راه در آن نداشت
ناگهان دروگرها
تابستان م را زمستان کردند...
لیلا طیبی (رها)
پاییز و زمستان همیشه هم دلگیر نیستند، مانند حاجی ها که برای احرام عریان شده و غسل میکنند و با جامه ی سپید به مهمانیه معبود با چه شوق و ذوقی میشتابند...
بعد از تو
زمین ب چرخشش ادامه داد
آسمان ب شب و روزش
فصل ها ب تغییرشان
اما حال من همانگونه ساکن
در سیاهی شب و
در سرمای زمستان باقی ماند!-
چه خوب بود زمستان
هروقت می رسید
خانه مان گرم می شد
آزرده شد زمستان
وقتی درز پنجره ها را
گرفت پدر
قشنگی زمستان نسبت به پاییز، یک آسمان حال خوب به رنگ سفیدی برف است
خوش امدی زمستان
خوش امدی دانه های سفید برف
خوش امدی حال خوب...
علی صمدی افشار
آخرین روزهای اسفند است
از سر شاخ این برهنه چنار
مرغکی با ترنمی بیدار
می زند نغمه ،
نیست معلومم
آخرین شکوه از زمستان است
یا نخستین ترانه های بهار ؟
پاییزدارد آخرین نفس هایش را میکشد و دگر عمری باقی نمانده! اما در آن سو زمستان آبستن است! ودرانتظار دختری سفید رو به نام آذر نشسته است....!
Sogol
در زمستانی که عشق
در خانه نشسته باشد
گرم تر از تابستان می توان خندید
رعنا ابراهیمی فرد
دری به زمستان باز کن تا سپیدیِ برف ها
به ما امیدِ زنده ماندن بدهد
ما گرما نمی خواهیم
ما امید می خواهیم
زمستان است و در آغوشت اما...
هوا مردادی وتن فصل گرما
دو دستت شال گرمی دور گردن
بپوشانم مرا از برف وسرما
✍نازی م
(بهناز محمدی)
🍂🍁🍂🍁🍂🍁
بی تو،
یخِ این دنیای بد خلق پیشِ ما آب نشد …
باور کن بهاری که نفس های تو را نداشته باشد،
بهار نیست؛
بی نهایت زمستان است… زمستان!
پاییز از راه می رسد
با کوله باری از مهر انار یزد، خرمالوی شیراز ، پرتقال گیلان
تا
آذر را به زمستان سپارد .
حجت اله حبیبی
زمستان شد و تو نیامدی و خاطراتت در ذهن یخ بستند....