من تو را آن عطش جان تو را می خواستم
گوشه ای لب های خندان تو را می خواستم
من ز ماه نگهت کل جهان را دیدم
نازنینم من دو چشمان تو را می خواستم
ای غزالی که غزل زاده شعرم تو شدی
قلب من تیری به کمان تو را می خواستم
جای حال پریشانی که دادی به دلم
من همان موی پریشان تو را می خواستم
جان من بر کف و عشقم همه اش تقدیمت
جان به قربان تو دستان تو را می خواستم
ZibaMatn.IR