100 متن کوتاه شعر نو ۱۴۰۳ جدید 2025
متن های کوتاه درباره شعر نو
100 متن کوتاه شعر نو ۱۴۰۳ جدید 2025
کپشن شعر نو برای اینستاگرام و بیو واتساپ
به رویا های کاغذی
مردم شهر می نگرم
که با دستان تهی
مچاله می شوند
رضا جلالی الوار
درختی است
لبه ی پرتگاه
ریشه هایش در هوای خالی
دست می کشد به زخم های باد
فیروزه سمیعی
تنهایی
پرنده ای که بال هایش
در آسمان خیالی
پرواز می کرد
...فیروزه سمیعی
بدونِ تو من آرامش ندارم
دِگر با زندگی سازش ندارم
بدونِ آن دو چشمِ عاشقِ تو
دِگر میلی به آسایش ندارم
حسن سهرابی
sohrabipoem
مُرده ای در گوشِ تابوت خواند
خسته ام
از مردمِ زنده کُشِ مُرده پرست
رجبعلی باقری
تعصب همان کاری را با فکر می کند
که رسوبات چربی با رگهای قلب می کنند.
آریا ابراهیمی
به آسمان نگاه میکنم
ت کدامین ستاره را دوست داری
شاید چشمان تو خیره به آن باشد
و چشمان پر نور تورا در ستاره ای دیدم
چقدر دیدن چشمای تو زیباست
در میان انبوه ستاره های کم نور....
ابوذر جمشیدی
چگونه میرسد آن به خدا ای،
او که زِ خویش تن ندارد اطلاعی،
چطور نوشیدن تواند جام رستگاری،
به راستی آن که ندارد زِ جهان اَش آگاهی.
احمد زیوری
چه قدر گفتم!
برای «نماندن» عجله نکن!
دیدی؟!
هوایت را جا گذاشتی،
در آسمانم!
سیامک عشقعلی
پیرمردی خسته از دنیای خود
از میان کوچه های شهر میگذشت
یاد معشوق در میان پاکت سیگار او
کس ندانست !!
اما سخت عمرش گذشت......
حلقه
در میان حلقه های بیشمار زندگی،
حلقه ای از زلف یار
مهربانم آرزوست.
نخواهیم گذشت
حسن سهرابی
از ساقی این سَرا نخواهیم گذشت
از بازی حیله ها نخواهیم گذشت
از هر چه که بگذریم تا آخر عمر
از بانی این بلا نخواهیم گذشت
پریشان
بسان کودکی
که بادبادکش
در هجوم وحشی باد
رها شده است ،
رفتنت را تماشا می کنم
دورتر که می شوی
من می ایستم...
مینوشتم صبح و شب از این طالعِ نحس و ناپسند
که دست در موی تو رفت و نوشتم خوشا به این بخت بلند
مأوامقدم
تو را یک بار در کودکی ام ملاقات کرده ام
وقتی مادربزرگم قصه ی شاه پریون را تعریف میکرد ملاقاتت کردم!
تو از دلِ قصه های مادربزرگم آمده ای که اینچنین مشتاقت هستم:)
مأوا مقدم
بهانه می آورم
وقتی سر نوشت دستم را میگیرد
تا از دستان تو جدا کند
-آروین شاه حسینی
تا قبل از تو
هیچ کس،هیچ کدام از
پُرتره های نقاشی ام را نمیخرید.
-آروین شاه حسینی
من خدا را هر لحظه میبینم
در تمام رخِ صورت تو
آروین شاه حسینی
شعر عاشقانه
اعتیاد خانمان سوز است
ولی اعتیادم به تو خانه ام را آباد کرده است
آروین شاه حسینی
همچو لاک پشتی که هنگام خطر
سر به لاک خویش برد،
عمریست حیران سر به لاک خویشم.
محمدرضا دهگان
و من؛
اگر شاعر بودم،
بند بندِ وجودت را؛
به قافیه و ردیف می کشیدم
آخ که؛
اگر شاعر بودم من ...
حتم دارم در این زمانه یِ قیرگون،
تُو؛
خورشید را به یکباره بلعیده ای که؛
این چنین می درخشند چشمانت !
و در آخر؛ پیله، حُکمِ عفو داد
وَه چه زیباست؛همآغوشیِ پروانه و شبنم بر گُل
✍شیمارحمانی
من و تو؛ آن اتفاقِ نباید
که به ناگَه؛ هر دو افتادیم
شیما رحمانی
آمدی جانم به قربانت
ولی؛ آنقدررررر دیر
که؛ آرزوهایم تماماً دوددد شد، نابود شد.
شیما رحمانی
یک استکان چای
دو حبه قند
و یک گل سرخ
و دل وامانده من
نمی توانم بگویم نیستی
وقتی یک تکه از قلبت را
در روزمرگی هایم جا گذاشتی
نفیسه اسلامی فر
توی دنیای هیاهو
تو هیاهوی جهانی
تو بهار نورس من
تو انید این خزانی
تو مدرسِ محبت
ولی دور از منو از ما
تو شفای درد مایی
تو مسکّن دل ما
...
در پس همهمه این همه درد
لای این زخم عمیق
پشت هرگریه و شب بیداری
تو مرا زنده نگه میداری....
دنیاکیانی
در رقصِ خزان/
می آمیزد/
عطرِ بوسه های تو/
با رؤیای عشق/
نگاهت/
آتشی ست/
که از درد و داغ/
گل می کارد/
در دلم…
ای رؤیای شیرینِ زردپوش!....
....
فیروزه سمیعی
آسمان با این همه ابر
ابر با این همه اشک
و چشمه ها…
با این همه زلالی
مجال نمی دهند
این همه انعکاس
تا ببینیم که
خورشید چگونه می سوزد....
...فیروزه سمیعی
آغاز نگاه تو بود
در شکست سایه ها
و بارانی که
از دست هایت عبور می کرد
من از شاید آمدم
تو از هرگز
با بوسه ای لبریز از موسیقی
که رویایم را می نوشت...
.......
.....
فیروزه سمیعی
فراوانی اش/
در لب های خاموش توست/
لب هایی که/
به زمزمه ای خاموش/
در گوشِ سکوت/
از تپشِ راز/
مژده ی یک بوسه را می دهند...
.....
فیروزه سمیعی
ای کاش
هر آینه ی روشنی
در دل خود سایه ای داشت
و هر سایه ای
نور را چنان درک می کرد
که نه بر درختی زخم بزند
نه بر پرنده ای سایه افکند...
....فیروزه سمیعی
دیگر نه من بود
نه او
در آینه ای غریب
خنده اش
بر لبانی دیگر
چشمانش
غریبه با سینه ی من
و من
به یادگار
در قابی خاک گرفته
.....فیروزه سمیعی
رنگِ چشم های تو را
در آسمان بافتم
پراکنده ی دریا
و من
در عجبم که نمی بینی...
.....فیروزه سمیعی
نبضِ باران را گرفتم
تا؛ بماند رازقی.
شیما رحمانی
گیسوی سیاهت در روز،
تکه ای لمس شدنی از شب است،
و چشم هایت در شب،
تکه ای از آسمان آبی،
به جای مانده از روز.
مهدی بابایی ( سوشیانت)
چشم مست و دست سرد و موی افشان
عطر شیرین، لاک رنگین، شعر غمگین
در خیابان، زیر باران، بوی ریحان
نیمه شب یادم آمد زخم دیرین
(محمد فرمان رضائی)
امشب دوباره زنگ زدم؛ باز قطع شد*
بی عاطفه تو را به خدا می سپارمت*
دل تنگ حرف های شبانه شدم؛ ولی*
در خاطرم نبود که دیگر ندارمت*
شاعر: علیرضاسکاکی
ای زیباترین آفریده هستی،
ای فرجود دادار،
شیرین ترین کام گیتی،
تو آمدی،
در جدال تاریکی ها،
تا که روشنایی بخشی،
به این شب بی انتها.
شدی دلبند، دلبر،
دلدار.
سوختنت را تماشا نخواهم کرد.
اگر راهی برای نجاتت نباشد...
با تو خواهم سوخت.
دنیاکیانی
من آن غریقی ام
که هر موج آب
حکایت دل تنگی ام را می خواند
و در سینه ی دریا
عشق را همچون مروارید آبی
در دلم نگه می دارم...
....🍂🍁...
فیروزه سمیعی
https://t.me/Pangarah
غمگین ترین لحظه ی تنهایی
زمانی است که کسی رو نداری
شادی تو باهاش تقسیم کنی
آریا ابراهیمی
طبیب نُسخه ای برایم نپیچ
بُغچه ام را گره زده ام
میدانم که درمان در رفتن است
طبیب نُسخه ای برایم نپیچ
آروین شاه حسینی
کاش
فقط مرگ می توانست آدمها را
از هم جدا کند ...
آریا ابراهیمی