دوباره گفته ام غزل ، بخوان که سرد میشود
تمام لحظه های من شبیه درد میشود
تو رفتی و دلم شکست و غم گرفت
ندیده ای که بی تو هم دلم چه زرد میشود
به گونه ام هجوم اشک شبانه مونس من است
به پیش پای دل ببین که غم بلند می شود
خیال بودی و شدم اسیر بودنت به مهر
به ناکجا کشیدی ام که دل به بند می شود
درون من شد انقلاب دیگری ز خنده ات
بیا که با تو باز هم غمت چو قند می شود
ZibaMatn.IR