100 متن کوتاه خواب ۱۴۰۴ جدید 2025
متن های کوتاه درباره خواب
100 متن کوتاه خواب ۱۴۰۴ جدید 2025
کپشن خواب برای اینستاگرام و بیو واتساپ
میزی برای کار
کاری برای تخت
تختی برای خواب
خوابی برای جان
جانی برای مرگ
مرگی برای یاد
یادی برای سنگ
این بود زندگی؟

هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی، اما هنوز شریک تمام بیخوابی های من تویی...

خود را به خواب زده احساسم؛
شاید،
که رویایت ببیند،
زهرا حکیمی بافقی
(کتاب گل های سپید دشت احساس)
☘🌺☘

از رگِ خوابِ چشمه ی رویا،/ رفته نابِ جنونِ ناپیدا/
خوابِ شیرینِ عاطفه، هر دم،/ در پیِ پلک های فرهادی ست/
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)

خوابت را به هم نمی زنم
بوسه ای روی گونه ات می گذارم و
بوسه ای از گونه ات برمی دارم
آنچنان آرام خوابیده ای
که دلم نمی آید رفتنت را شیون کنم

کوتاه ترین قصه ی شب را
به من بگو ...
با یک شب بخیر از زبان تو
میشود خدا را هم درخواب دید...

هیچ وقت فراموش نکردم
اون رویدادی رو که گفتن بخواب
بزرگ میشی یادت میره
پس بخواب

چه خوب بود که آدمی می توانست وقتی درد و مصیبتی دارد ماه ها بخوابد و چندین ماه بعد آسوده و تازه نفس از خواب برخیزد.

شب ڪه ماه نمی خواهد،
ستاره نمی خواهد،
خواب نمی خواهد،
شب، تنها یک تو می خواهد،
بوسه بوسه فقط،️
در آغوش این من و تمام.

گاهی خوابت را می بینم ...
بی صدا ، بی تصویر
مثلِ ماهی در آب های تاریک
که لب می زند و معلوم نیست
حباب ها کلمه اند
یا بوسه هایی از دلتنگی ...

دوش در خواب زدم
بوسه بر آن غنچه لب
به خدا
خواب تو دیدن
به از این بیداریست
حجت اله حبیبی

قصّه ها که تمام می شوند آدم ها به کجا می روند؟چون غم آید به میان؛ خواب کجاست ؟

چقدر من
دیدنت را دوست دارم
در خواب
در غروب
در همیشهی هر جا،
هر جایی که بتوان تو را دید،
صدا کرد و از انعکاس نامت کیف کرد
چه قدر من دیدن تو را دوست دارم...

یک نفر آمده دنیای مرا سبز کند
خواب و بیداری و رویای مرا سبز کند
و به یمن نفس سبز و اهورایی عشق
از سرا تا به ثریای مرا سبز کند

هزار بار هم که از این شانه به آن شانه بغلتی،
این شب صبح نمی شود........
وقتی دلتنگ باشی........

میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم این خفتهی چند
خواب در چشم ترم میشکند

صُبح ها دیر تر از مَن
از خواب بیدار شو
تو نمی دانی !
تماشای تو در جلد خواب
چه می کند با حالِ پریشانم
️️️

امشب موقع خواب،بشمار...
تعداد دل هایی را که به دست آوردی
بشمار ،تعداد لبخند هایی که
بر لب دوستانت نشاندی ...
بشمار،تعداد اشک هایی که
از سر شوق و غم ریختی ...
فصل زردی بود،تو چقدر سبز بودی؟!

من هنوز گاهی
یواشکی خوابِ تو را می بینم
یواشکی نگاهت می کنم
صدایت می کنم
بینِ خودمان باشد
اما من هنوز تو را
یواشکی دوست دارم...

خواب اگر نبود ،
چقدر آدم ها دق می کردند !
همان هایی ک به عشق دیدار کسی ،
چشم هایشان را می بندند ...

دزدی در خانه فقیری میجُست ؛
فقیر از خواب بیدار شد و گفت : ای مرد ! آنچه تو در تاریکی میجویی ، ما در روزِ روشن میجوییم و نمییابیم ...!

دیدنت را دوست دارم ،،
سرِ صبح ، ظهر ، غروب
در خواب ، همیشه ، هرجا
هر جا که بتوان تو را دید ،،،
صدا کرد ، بغل کرد و بوسید
من دیدنت را
دیوانه وار دوست دارم ....

روز تولد تو، روز نگاه باران / بر شورهزار تشنه، بر این دل بیابان
روز تولد تو، گویی پر از خیال است / یاس و کبوتر و باد، در حیرت تو خواب است
تولدت مبارک دوست اسفندماهی من

باز هم محو تماشا شده ام
سروپا خیره ب ه رویِ مهتاب
شاید اینبار تو را من دیدم...
شاید از دور
شاید در خواب !!

خبر از آفتاب واصل شد
خواب بودیم و عشق نازل شد
پهن شد خنده ای به روی جهان
تو...رسیدی و... قصه کامل شد.

دیگر از خواب هم کاری ساخته نیست,
نه مرا میبرد,
نه تو را می آورد,
تشدید میگذارد روی دلتنگی ها
و من
عاجزانه تا صبح,
دخیل میبندم به ضریح آسمان!
شاید با سپیده,
تو هم برسی...!

شب بیداری های من
همه از سر دلتنگی نیست
راستش را بخواهی
می ترسم معجزه بیاید
تو را بیاورد
و من خواب باشم...

خواب دیدم از آسمان انار می بارد
سرنوشت دانه ها اما
یکسان نیست
برف در سکوت مینشیند
انار در خون ...
ما که دانه های دلمان پیدا بود

شب هر دو می بافیم تو مو و من خیالت ،
هر دو غرقیم تو در خواب و من در هوایت ،
هر دو لبریزیم تو از غرور و من از غمت
هر دو میمیریم تو برایش و من برایت
ارس آرامی

شب
بهشتِ خابا دینمه
صوب
سورخِ سئب ِ عطرا
دهمه
برگردان:
شب
خواب بهشت می بینم
صبح
عطر سیب سرخ
می دهم

کفتر نامه بر و پا پَر و چاهی آمد ...
وعده دادم به دلم اینکه تو خواهی آمد
وعده دادم که به مهمانی من می آیی ...
گرچه خوابت به سرم سرزده گاهی آمد
..
بهزاد غدیری

خواب دیدم بغلم کردی، اون لحظه خدا رو قسم دادم دیگه هیچ وقت بیدار نشم. شاید آدم هایی که توی خواب میمیرن هم نتونستن از آغوش معشوق دل بکنن!

در خواب دیدمش...
+ بعد چه شد؟
- آرزو کردم همان اتّفاقی که برایِ اصحابِ کهف افتاد برای من هم بیفتد...

حالا که می روی
برای چشم هایم
خواب سوغاتی بیاور
بگذار
شب های بی تو ماندن را
در آغوش خیالت
گوشه ای آرام
بمیرم
مجید رفیع زاد

شب است و خواب
در پشت پلک هایم پنهان است
و من در وسعت خیالم
یادت را میان سینه ام
در آغوش می گیرم
و به امید شهد لب هایت
چشم می بندم
تا بیایی و
خواب مرا شیربن کنی
مجید رفیع زاد

گوش هایم، مَخلَصِ قناری هایِ عاشق؛
وقتی که سینه یِ تو، نازبالشِ من است


دوش خواب بودم
نشنیدم ملائک در بزنند
اس ام اس دادند نیا
بر سر ما سنگ زدند

یک شب به خوابم بیا
یک فنجان قهوه مهمان من
گرمایش با دل من
شکرش خنده تو......

کاش، یک روز از خواب می پریدم و می گفتن ،خواب دیدی این زندگی را حجت اله حبیبی

نسیمِ مرگ می وزد اینجا،
من
خواب شکوفه می بینم انگار
در معبرِ بادهایِ آشفته.

امشبی که آمده بودی به خواب من
من از غم فراق تو خوابم نبرده بود.

پرنده ای که در خواب
از قفس
آزاد کرده بودم
صبح امروز بیدارم کرد
با نوک زدن هایش
بر پنجره!!
«آرمان پرناک»

آمدم تا که ببوسم لب شیرینت را...
که پریدم از خواب...
چقدر خواب قشنگی میشد...
فرصت بوسه ز لبهات ، گر محیا میشد...
مگر خیال چشم تو.
مجال خواب میدهد.؟
شبی شعری برایت نوشتم
در شعرم برف باریدن گرفت
و من بر بالین شعرم
به خواب رفتم
سحرگاهان که چشم گشودم
هم برف به تمامی آب شده بود
هم شعر را به تمامی آب برده بود
:

بعضى ها در خواب مى بینند
که موفق شده اند ...
اما بعضى ها نمى خوابند
تا بتوانند موفق شوند...

هرشب بعد از ساعتها پرسه در جاده کویر یادت تشنه دیدارت زیر آفتاب سوزان خاطراتت به خواب میروم تا شاید به خوابم بیایی !؟
آخرشنیده ام تشنه که بخوابی خواب آب میبینی...
✍️ رضا کهنسال آستانی
