زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
4.5 امتیاز از 4 رای

«دلم میخواست یک خواهر داشتم »
نمیدانم چند ساله
شاید دوست داشتم کوچکتر از خودم بود، موهایش را میبافتم، نقاشی یادش می دادم و در درسهایش کمکش می کردم. بعد از مدرسه اش به سراغش می رفتم و یک بستنی مهمانش میکردم ،درست وقتی صورتکش در میان مقنعه صورتی آنهم با لکه ی بستنی شکلاتی روی گونه اش جا خشک کرده بود بغلش میکردم و بعد چلیک! یک عکس دوتایی می انداختیم .
یا شاید یک خواهر دوقلو که همیشه در کنارم بود
کسی که مشکلات مرا داشت، شریک غم هایم بود و با خوشی های من دلخوش !
یک لحظه مرا تنها نمی گذاشت و همه چیزمان سِت بود .
میشد هم یک خواهر بزرگتر داشتم
کسی که رد پایش مسیر مرا هموارتر میکرد،
او به مانند چراغی میشد وتا چند قدمی مرا روشن می ساخت
وقتی خسته و رنجور کنارش می ایستادم
دستی به دور گردنم می انداخت و به آغوشم میکشید .
چقدر دلم یک خواهر میخواهد
برای بچگی هایم
الانم
و آینده ام!
یک خواهر برای خاله بازی هایم تا وقتی بزرگتر شدم هم بتوانم به خانه اش بروم
او یک چای برایم بریزد و کام تخلم را با شیرینی های خانگی اش از بین ببرد.
برای همین لحظه
همین حالایم
هر چند سال که دارد ...
شریک غصه هایم بود !
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن