«دلم میخواست یک خواهر داشتم »...
زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه
- خانه
 - متن ها
 - متن زهرا تاجمیری
 - «دلم میخواست یک خواهر داشتم »...
 
                        «دلم میخواست یک خواهر داشتم »
نمیدانم چند ساله 
شاید دوست داشتم کوچکتر از خودم بود، موهایش را میبافتم، نقاشی یادش می دادم و در درسهایش کمکش می کردم. بعد از مدرسه اش به سراغش می رفتم و یک بستنی مهمانش میکردم ،درست وقتی صورتکش در میان مقنعه صورتی آنهم با لکه ی بستنی شکلاتی روی گونه اش جا خشک کرده بود بغلش میکردم و بعد چلیک! یک عکس دوتایی می انداختیم .
یا شاید یک خواهر دوقلو که همیشه در کنارم بود 
کسی که مشکلات مرا داشت، شریک غم هایم بود  و با خوشی های من دلخوش ! 
یک لحظه مرا تنها نمی گذاشت و همه چیزمان سِت بود .
میشد هم یک خواهر بزرگتر داشتم 
کسی که رد پایش مسیر مرا هموارتر میکرد، 
او به مانند چراغی میشد وتا چند قدمی مرا روشن می ساخت 
وقتی خسته و رنجور کنارش می ایستادم 
دستی به دور گردنم می انداخت و به آغوشم میکشید . 
چقدر دلم یک خواهر میخواهد 
برای بچگی هایم 
الانم 
و آینده ام!
یک خواهر برای خاله بازی هایم تا وقتی بزرگتر شدم هم بتوانم به خانه اش بروم 
او یک چای برایم بریزد و کام تخلم را با شیرینی های خانگی اش از بین ببرد.
برای همین لحظه 
همین حالایم
هر چند سال که دارد ...
شریک غصه هایم بود !