سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
باز غم ، آغوشِ تاریکی برایم باز کردرویِ زانویش نشاند و مویِ من را ناز کرددست زبرش را به روی نرمیِ قلبم کشیدسِحر و جادو کرد و دل را مسکن اعجاز کردموی من رنگش پرید و کشتی قلبم شکستلنگری شد غم به دل ، شادی از آن پرواز کردعاشق قلب رئوف و مهربانم شد ، دریغ!"عشق شومش را به قلبم سالها ابراز کرد "شادمانی رخت بست و زندگانی زهر شدرفت شادی از دل و غم کارِ خود آغاز کرد...