میان این همه آغوشِ باز،تو بیا و شانه باش میان اینهمه تردید تو بیا و اطمینان باش دست باش میان این همه بی رحمی تو رحم باش میان اینهمه بغض تو نوازش باش میان این اجبارهای تلخ تو بیا و شیرین ترین اتفاق باش.میان اینهمه دیوار اینهمه سقوط تو بیا...
رهایت کردم جانم... میشنوی؟؟ رهای رها... در میان ِ تمامِ خیالاتی که با تو تجربه کردم تو را رها کردم... حال با روحی آزاد به رویاهایم باز می گردم آنها همیشه با آغوش باز پذیرایم بودند.. . این آزادی را با جان و دل دوست تر می دارم از انتظار...