پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
این سرزمین که قطعه ای از کربلا شده استیاد آور شهید سر ازتن جدا شده استنامش بلند گشته به تاریخ خط خونچون نخل سر بریده که خون خدا شده استاینجا هوای زائر دلداده می خرنداین آستان به خشت اجابت بنا شده استخیل ملک به دور و برش مانده در طوافچشم فلک به قبله ی او آشنا شده استشد اردهال کعبه ی دلهای بی قراراین سرزمین که مامن امید ما شده استاعظم کلیابی بانوی کاشانی...
درچل حصار امن تو آسوده خاطریمتا زنده ایم خادم این صحن و این دریماین بارگاه ملک سلیمان عشق ماستچون مور از کرامت تو دانه می بریممارا نیاز نیست به غوغای سلسبیلوقتی که در کرامت مهرت شناوریمشاهان زنند بوسه به خاک قدوم مازیرا گدای خانه ی فرزند باقریمهرجای سجده درحرمت میشود بهشتپس با نماز صحن تو از عرشیان سریماعظم کلیابی بانوی کاشانی...